رایج ترین پرسش ها از کوهنوردان
مارک هارل (Mark Horrell) کوه پیما و کوهنورد انگلیسی است. مارک به قله اورست و سه قله دیگر از هفت قله در هفت قاره صعود کرده است. هارل خودش را بیشتر یک کوه پیما می داند تا یک کوهنورد، کسی که خودش را از مسیرهای راحت بالا می کشد، اما یکی دوتا تکنینک هم در چنته دارد که در صورت لزوم در زمانهای سخت از آنها استفاده می کند. مطلبی که می خوانید برگرفته از وبلاگ شخصی مارک هارل که توسط خدایار پرتوی از اعضای گروه کوهنوردان زرتشتی ایران ترجمه و برای خوانندگان به اشتراک گذاشته شده است.
در یکی از داستان های قدیمی مکتب ذن آمده است:
روزی نزدیک غروب، راهبی جوان با شتاب به سوی مقصدش در حرکت بود تا به یک رودخانه بزرگ رسید. هنگامی که وارد رودخانه شد و جريان شدید آب را حس کرد و بر او مسلم شد که شدت جریان آب تا حدی بالاست که او را با خود می برد و او قادر به عبور از رودخانه نیست.
با ناراحتی و عصبانیت برای پیدا کردن راهی برای رسیدن به سمت دیگر، کناره رودخانه را بالا و پایین می رفت. تقریبا از عبور از رودخانه نا امید شده بود که مرشد پیری را آن طرف رودخانه دید. او با تکان دادن دست توجه پیرمرد را به خودش جلب کرد و با فریاد از او پرسید:
“مرشد، لطفاً مرا راهنمایی کنید تا به سمت دیگر رودخانه برسم؟“
پیرمرد برای چند لحظه به فکر فرو رفت، سپس سرش را تکان داد وگفت:
“دوست من، شما در سمت دیگر رودخانه هستید.”
تفسیرهای مختلفی از این داستان وجود دارد, اما زمانی که من برای دفعه اول آن را شنیدم، به فکر این افتادم که ما در زندگی دائم در حال تلاش برای رسیدن به جایی دیگرهستیم وگاهی اوقات قدر جایی را که اکنون در آن هستیم ، نمی دانیم.
زمانیکه فهمیدم از کوهنوری در ارتفاعات لذت می برم، بزرگترین آرزوی من صعود به قله اورست بود. من کوهنوردی را فقط با هدف لذت بردن واحساس بودن در کوهستان با کوه پیمایی در مسیرهای ساده شروع کردم. در راه رسیدن به آرزویم، گام بعدی ام پا گذاشتن در مسیرهای سختر بود. می دانستم برای اینکه پیشرفت کنم چالش های بسیاری هستند که من باید به آنها غلبه کنم.
بلآخره در مه 2012 من به آرزویم رسیدم. صحیح و سالم به پناهگاه اورست برگشتم و به خانواده ام، همه دوستان و تمام افرادی که ماجراجویی های من را دنبال می کردند، خبر دادم که به قله اورست صعود کرده ام. پیام های تبریک زیادی به من رسید و بیشتر این پیام ها شامل این سوال ساده می شد:
“گام بعدی چیست؟”
جواب دادن به این سوال، در آن زمان غیرممکن بود. من خسته بودم و تا چند هفته قبل تنها یک هدف داشتم (صعود به اورست). من بلآخره به هدفم رسیدم و زنده به پناهگاه بازگشتم. تازه داشتم موفقیت ام را هضم می کردم و برای اینکه ارزشش آن را کامل بفهمم به زمان درازی احتیاج داشتم.
درماه های بعد از صعودم خیلی ها از من می خواستند که داستان صعودم را برای شان تعریف کنم. خیلی دوست داشتند که بدانند بالا رفتن از اورست چه حسی و حالی دارد. وقتی که داستان صعود ام را براشون تعریف می کردم، تقریبا همه شان می خواستند که بدانند که بعدش می خواهم چه کار کنم. بسیاری حتی نمی خواستند ماجرای صعودم را گوش بدهند، ولی آنها هم همین سوال را می پرسیدند: “اوه ، شما به اورست به صعود کرده اید، حالا گام بعدی چیست؟
صعود اورست برای این افراد بس نبود؟ پیش خودم فکر می کردم. چرا باید گام بعدی وجود داشته باشد؟
درست که همیشه یک بعدی وجود دارد. خوب هست که آدم یک هدفی برای رسیدن داشته باشه، این به زندگی آدم معنی می دهد، اما آینده هرگز به اندازه الآن اهمییت ندارد. به هر حال، ما الآن زندگی می کنیم. وقتی به چند سال قبل نگاه می کنم، به خاطر تجربه های باورنکردنی که دارم احساس خوشبختی می کنم و فهمیدم که آینده نیزمانند گذشته زیاد مهم نیست. بیشتر شما در زندگی همراه با کوله باری از تجربه، دستاوردهایی داشته اید. تجربه ای که مطمئنا بسیارعمیق تر و معنی دارتر از کارهایی که شاید در آینده انجام دهید.
البته من یک چیزی برای انجام دادن بعد از اورست پیدا کردم. من کم کم دارم روی “هفت قله” کار می کنم. تا حالا به چهار تا از آنها صعود کرده ام و ماه پیش به قله پنجم (Denali)، یک صعود نا فرجام داشتم. همینطور، دارم روی یک کتاب کامل درباره سفرم به قله اورست کارمی کنم. اما بیشتر قله هایی که صعود کردم اصلا ربطی به هدف هایم نداشتند. آن قله ها را به خاطر لذت احساس بودن در کوه صعود کردم.
همه زندگی بودن در لحظه است.
ترجمه و تالیف: خدایار پرتوی | سایت کوهنوردان زرتشتی ایران
منبع: Footsteps on the Mountain |وبلاگ شخصی مارک هارل