داستان صعود به آلاسکا
من با برنامه قبلی به آلاسکا رفتم تا پنج هفته را در قطب شمال سپری کنم. دوستم ملاکالم و من طرح هایی بر قایق رانی از یک روستای کوچک به سواحل شمالی ” پناهگاه حیات وحش ملی قطب شمال” به یک خلیج دور داشتیم که درآنجا میتوانستیم سر یه کوهای مرتفع و دره های عمیق زده و درجستو جوی ده ها باشیم هزار کاربیوهایی که هرتابستان از مناطق مهاجرت میکردند باشیم.اما مثل همه برنامه ریزی های عالی، خلیی سریع به هم خورد.
مسیر قایق رانی ما با مایل ها یخ دریا و افق سفید بی پایان مسدود شده بود. پس از دوهفته کاوش تا جایی که پاهایمان مارا به تاندرا میبرد و منتظر ماندن برای ذوب شدن یخ وقتی به خودمان آمدیم خوذمان را در محاصره یخ ها دیدیم. بنابراین عاقلانه ترین کاری که به ذهنمان خطور کرد انجام دادیم. رفتیم کوه نوردی!
مشکل اینجا بود که تنها چیزی که در آلاسکا از کوه نوردی میدانستم راجع به پرواز با هواپیمای بوش چارت بود. آلاسکا ایالتی بزرگتر از تگزاس است که به طور گسترده از صخره و کوه پوشیده شده. آنجا میتوانستیم کمی کوه نوردی کنیم که نیازی به برنامه ریزی نداشت.مگه نه؟
بنابراین، پروژه ی کوهنوردی آلاسکا را به راه انداختیم. حق با من بود، آلاسکا خانه ی ده ها مناطق کوهنوردی بود. همه چیز داشت از بولدرینگ جاده گرفته تا مسیرهای پیچ در پیچ و معدن آلپ. علی رغم هوای ناپایدار، هجوم پشه ها و گریزلی وحشی لبخند زدم. همه چیز عالی به نظر میرسید.
درحالی که از شگفتی نمیدانستم چه بگویم، وارد مکانی شدم که “خلیج معبد” نامیده میشد که درآن وال ها، خرس ها و نهنگ ها ورجه میزدند. همچنین هشداری را هم میدیدم که “کوه نوردان نباید وارد آن منطقه میشدند. هشدار این بود” باران باران باران”. اطمینان حاصل کنید که زمان، پول داشته و به اندازه ی کافی خوش بین هستید که موفق شوید اینجا”. به نظر میرسید از آب و هوای گرم و خشک زیاد هم بهرهمند نیستیم. البته این را هم بگویم که ما به خوبی میتوانیم از نصایح دیگران دیگران هرچقدم که عاقلانه باشد چشم پوشی کردیم.
راهی شهری به نام ساردور شدیم، جایی که برنامه داشتیم پارو زنی را از آنجا شروع کنیم. سر راه روی صخره هایی که از بزرگراه ساردور آویزان بودند کمی وایستادیم تا بدنمان را گرم کنیم. بیشتر کوهنوردی ها از کناره بزرگراه ها شروع میشود، کوهنوردان از دامنه کوه راه میوفتند و به صورت مجعد به بالا صعود میکنند. گاهی کوهنوردی در این شرایط یکم سخت میشود چون ممکن است از بالای صخره، تیکه سنگی پرت شود و هیجان های خودش را هم دارد.
کوهنوردی خیلی، آسان و جالب بود. وقتی داشتیم پیچ ها را پشت سرمان میگذاشیم، قطره های ریز باران را روی صورتمان حس میکردیم. چه حس خوبی کوهنوردی زیر باران. صب روز بعد رسیدیم به ساردور. روستایی که مردم آن به کشاورزی مشغولند وبا آغوش باز از توریست ها استقبال میکردند، ساردور منبع یخچال های طبیعی است. ازجمله جاهای دیدنی آن آیس فیلد هاردینگ و پارک ملی کنای فیتور میباشد. یک راهنمای قایق رانی محلی که به ما اجازه داد دریکی از بهترین مکان های کمپینگ منطقه استراحتی داشته باشیم و گفت که تعدادی از دوستانش یک مسیر پیچ در پیچ در خلیج معبد بنا کردند ولی مسیر دقیقش را به خاطر نمی آورد. فقط به صورت مبهم روی نقشه روی دیوار دفترش به ساحل شرقی خلیج اشاره کرد.
میخواستیم آنجا برویم اما هیچ نشانه ای از اینکه دقیقا باید کجا برویم نداشتیم. بنابراین من دست به کار شدم و طناب و قلاب سنگ و لوازم مورد نیاز را برداشته و داخل کیسه گذاشتم، راهی شدیم. به مدت سه روز تمام پارو زدیم از صخره سنگ ها و دریا گذشتیم، اما قایق کوچک ما کار را یکم مشکل کرده بود بنابراین دیدیم کوهنوردی امن تر است. ولی خارج شدن از بین آن مسیرهای مارپیچ دریا و پیدا کردن راهی به صخره واقعا مشکل بود. بنابرین روزهایمان را با پارو زدن و ماهیگیری و تماشای اسب آبی ها، خرس ها، صدف ها و پرنده های دریایی بیشمار که به خانه شان خلیج آلاسکا می آمدند، گذراندیم.
روز چهارم رسیدیم به ساحل نزدیک پارک ملی کنارفیوردا. پس از آنکه از قایق پایین آمدیم و نهار خوردیم، چشمم به بالای تخته سختی خورد و باخودم فکر کردم اونجا میتونه جای خوبی برای لنگر زدن باشه. آنجا پراز جنگلی بود و باعث شده بود صخره منظره ی زیبایی به خود گیرد.